2015-02-01
تا کنون ذهنیت جامعه روشنفکری ایران معطوف به این نگرش بوده که نخبگانی در ایران خواستار توسعه کشور بودهاند اما نظام سیاسی مانع از تحقق این هدف شده است. کتاب جامعه شناسی نخبه کشی که زمانی کتاب پرفروشی شد از این منظر نگاشته شد اما واقعیت امر این است که توسعهنیافتگی ایران امری پیچیدهتر از آن است که بتوان صرفا با این عامل آن را توضیح داد. مقاطع مختلف تاریخ ایران با پدیدههای متفاوتی روبرو بوده و هر مقطع تحلیل متفاوتی دارد و نمیتوان با یک تبیین کلی تمام مقاطع را توضیح داد. به عنوان مثال در مقاطعی از تاریخ ایران بسیاری از نخبگان اصلاحگر تلاش کردند تا به جای اینکه در خارج از حاکمیت قرار گیرند و صرفا از موضع نقد و انتقاد سخن گویند، دست بالا زنند و وارد حاکمیت شوند و از قدرت حاکمیت برای اصلاح وضعیت کشور و سامان بخشی به آن بهرهبرداری نمایند. برخلاف این تصور ساده که همواره دولت در ایران مانع توسعه بوده میتوان نشان داد که در مقاطعی از تاریخ ایران، چه در سالهای قبل از انقلاب و چه در بعد از انقلاب دولتهایی بودند که توجه ویژهای به توسعه داشتند و تلاش کردند تا دولت لوکوموتیو توسعه باشد و بقیه اقتصاد به تبع تحرک دولت به سمت توسعه حرکت کند. این اقدامات گاه تا حدودی موثر واقع شد و توانست نرخ رشد بالایی را برای مدت زمانی به ارمغان آورد و بنیانهای دولت مدرن و نهادهای مدرن را در کشور ایجاد کند به حدی که ایران امروزه در زمره کشورهای با درآمد سرانه متوسط قلمداد میشود. اما طبیعی است که انتظار ما بیشتر است. ایران از جمله کشورهایی است که زودتر از دیگر کشورهای در حال توسعه نظام مشروطیت را پذیرفت و زودتر از خیلی کشورها نهادهای مدرن را تاسیس کرد. اما در عمل این اقدامات آنقدر کافی و مستمر نبوده تا ایران را به جرگه کشورهای توسعه یافته برساند. کشور ما به رغم همه این اقدامات هنوز در ردیف کشورهای در حال توسعه است. سوالی که بلافاصله مطرح میشود این است که از بین دولتهای مختلفی که در تاریخ معاصر ایران بر سر کار آمدند، کدامیک را میتوان در زمره دولتهای توسعهگرا قلمداد کرد؟ سوال دومی که به تبع آن مطرح میشود این است که چرا این دولتها به تعبیر حافظ دولت مستعجل بودهاند و روندی که ایجاد کردهاند تداوم نیافته و چرا در عمل ناکام ماندند.
تجربه اخیر برخی کشورهای در حال توسعه نشان دهنده آنست که دولت در این کشورها نقش مهمی در سوق دادن اقتصاد و جامعه به سمت توسعه ایفا کرده است در حالی که در الگوی رایج در کشورهای غرب این نهاد بازار و تحولات درونی آن بوده که جامعه را به سمت توسعه حرکت داده است. کشورهای غربی در طی یک فرآیند طولانی چند صدساله توانستند به توسعهیافتگی و رفاه آن دست یابند و در این مسیر به اقدامات بنگاهها و بخشهای خصوصی و نظام اقتصاد بازار متکی بودنداما بسیاری از کشورهای در حال توسعه معتقدند که نمیتوانند همین مدت را صبر کنند تا به توسعه برسند. بخش خصوصی در این کشورها ضعیف است و نمیتواند در یک زمان کوتاه و قابل قبول توسعه را به ارمغان آورد. در نتیجه دولتها در این کشورها دست به کار شدند و خود در حرکت به سمت توسعه نقش پیشران را ایفا کردند. به عبارت دیگر رهبران توسعه گرا از قدرت و امکانات دولتی برای به حرکت درآوردن اقتصاد استفاده نمودند.
نکته جالب توجه در این دولتها این است که در این کشورها اکثرا نظام سیاسی غیردمکراتیک بوده اما ماهیت غیردمکراتیک نظام بهجای اینکه حاکمان را در بسط ظلم و چپاول اموال عمومی مبسوط الید کند، آنها را در ایجاد هماهنگی (coordination) بین بخشهای مختلف یاری رسانده است در حالیکه بسیاری از کشورهای در حال توسعه به لحاظ دمکراتیک وضع بهتری داشتهاند نتوانستهاند تصمیمات معطوف به توسعه را به شکل مناسبی اتخاذ کنند و هماهنگی لازم را بر قرار سازند (coordination failure). ماهیت غیردمکراتیک این نظامها موجب استقلال نسبی حاکمیت از مردم و جامعه مدنی شده ولی این امر به جای اینکه یک تهدید برای توسعه باشد فرصتی را بوجود آورده تا تصمیمگیران و سیاستگذاران اقتصادی از فشارهای گروههای ذینفوذ در امان بمانند. در این کشورها ماهیت سرکوبگرانه حکومت موجب شده تا مقاومت اجتماعی و عمومی در برابر تغییر مجال بروز نیابد و این امر انجام اصلاحات اقتصادی را تسهیل کرده است. همه اینها مشخصاتی هستند که در بسیاری از دولتهای توسعهگرا مشاهده شدهاند و همین امر مطالعه این پدیده را امری جذاب میسازد و راهی برای فهم عدم توسعهیافتگی کشور فراهم میکند
کتابی که عنوان آن در بالا آمده برای آشناکردن خواننده با پدیده دولت های توسعه گرا و نقش آنها در پیشرانی به سمت توسعه، چهار مورد خاص را در قالب یک فصل از کتاب مورد مطالعه قرار داده است که عبارتند از: کره جنوبی، تایوان، سنگاپور و مالزی. سپس نویسنده تلاش نموده تا مشخصات و ویژگیهای دولتهای توسعه گرا از این بررسی تطبیقی استخراج کند. نقش نخبگان، میزان استقلال دولت از گروهذینفوذ، رابطه دولتهای توسعه گرا با طبقه کارگر، طبقه زمین دار و کشاورز و طبقه سرمایه دار، قدرت دیوان سالاری، نسبت دولت با جامعه مدنی، محیط بین المللی از جمله مختصاتی است که مورد توجه قرار گرفته است. مشخصات یاد شده الگویی گردیده تا با استفاده از آن دولتهای توسعه گرا در ایران شناسایی شوند. با طرح مقدمات یادشده و تطبیق مشخصات دولتهای توسعه گرا با نمونه های ایرانی، زمینه پاسخگویی به این سوال فراهم میشود که چرا دولتهای توسعهگرا در ایران نتوانستند همانند نمونههای مشابه خود در کشورهای موفق آسیایی، ایران را به مرز توسعهیافتگی برسانند. . این کتاب همچنین چارچوبی نظری برای خوانندگان فراهم میکند تا از طریق آن بتوان به رابطه دمکراسی و رشد اقتصادی نظری دوباره انداخت و به جای اینکه یک رابطه ایدهآل و مستقیم بین دمکراسی و رشد برقرار کرد پیچیدگی این رابطه را دریافت و از شواهد تجربی متنوع موجود را تحلیل کرد.
برای تمام کسانی که به موضوع توسعه به طور کلی و توسعه ایران به طور خاص اندیشه میکنند خواندن این کتاب تحقیقی توصیه میشود.
منتشره در سایت الف، 19 مهر 1393