مسیر سایت: وبسایت شخصی علی سرزعیم » نوشته های تلگرام » آن روی سکه پست و مقام

آن روی سکه پست و مقام

2018-05-09

خیلی از افراد تمنای رسیدن به پست یا مقام را دارند. می‌گویند بعد از میانسالی یعنی از 45 سالگی به بعد تمنای رسیدن به مقام و کسب احترام و توجه اجتماعی به تمنای اصلی انسان تبدیل می شود و شهوت جنسی و کسب ثروت دیگر برای انسان رنگ می بازد. لذا عجیب نیست که خیلیها در آرزوی رسیدن به مقامی هستند و خیلیها برای رسیدن به آن تلاش می‌کنند؛ ولی آنچه که کمتر به آن توجه می شود پیامدهای قبول اولین مسئولیت است. همین که فردی یک بار مدیرعامل شود به لحاظ روانی در وضعیتی قرار می گیرد که دیگر مدیرعامل نبودن برایش یک رنج یا یک تحقیر بزرگ قلمداد خواهد شد و به لحاظ روانی به احتمال زیاد بسیار اذیت خواهد شد. کسی که نماینده مجلس بوده و هر عطسه اش مورد توجه رسانه ها قرار می گرفته بی توجهی رسانه ها برایش دردآور خواهد بود چرا که معمولا رسانه ها به افراد به خاطر پست و مقام شان توجه می کنند نه شخصیت خودشان. کسی که در گذشته راننده و محافظ داشته است وقتی دیگر محافظ یا راننده نداشته باشد احساس می کند که بی قدر و بی منزلت شده است و این درد و رنجی بزرگ برایش ایجاد می کند.

همه اینها ریشه در یک چیز دارد و آن این است که فرد عزت نفس خود را در درون خود نیافته بلکه از امور بیرونی مثل مسئولیت و پست و مقام پیدا کرده و به همین دلیل وقتی اینها از وی گرفته شود با یک بحران روحی و روانی روبرو می شود. به همین دلیل طبیعی است که وقتی اینگونه شد دست و پا زدن برای مدیرعامل ماندن، عضو هیئت مدیره بودن، مسئولیت سیاسی داشتن و شخصیت سیاسی به شمار آمدن شدت می گیرد و گاه آنقدر بالا می گیرد که می بینی کسی بر فرض با برجام هی مخالفت می کند و وقتی ته داستان را می شکافی می بینی مسئله اش خلاء های حقوقی نیست بلکه مسئله اش این است که چرا من را در تیم مذاکره کننده نگذاشته اند! مصاحبه های این روزهای برخی شخصیت های سیاسی برای رسیدن به شهرداری تهران واقعا عبرت آموز است.

به خودم و همه دوستان دیگر نهیب می زنم که اولین پست و مقام بزرگ می تواند دام افتادن به این ورطه باشد. آدمی که کار حرفه ای خود را عمیقا دوست نداشته باشد امکان ابتلای بیشتری به این گرفتاری خواهد داشت. به همین دلیل اگر کسی به مسئولیتی رسید نباید خیلی به او تبریک گفت یا احیانا به حال او غبطه خورد بلکه باید فردای روزی که مسئولیت از او گرفته می شود را به یاد آورد و دید که او احتمالا با چه احوال نژندی روبروست و احیاناً برای اینکه به چنین وضعی نرسد مجبور است قبلش چه دست و پاهایی برای شبکه سازی بزند تا مبادا به حاشیه رانده شود. وقتی همه اینها را آدمی با هم می بیند مقام و مسئولیت دیگر آن تبلوری که اول داشت را نخواهد داشت و ای بسا آدمی به حال اهل مقام افسوس و تاسف بخورد.

واقعا چه نسخه شفابخشی است که آدمی عزت نفس خود را از درون و شخصیت خود بگیرد و چقدر این نسخه ساده اجرایش سخت است! ای کاش بتوانیم چنین شویم.