2016-03-09
هر روز در مترو شاهد افرادی هستیم که تلاش میکنند ما را متقاعد کنند تا اجناسی را از آنها بخریم. در خیابان شاهد دستفروشانی هستیم که در کنار خیابان بساطی پهن کردهاند و اقلامی را میفروشند. هر از چندگاهی صدای وانتهایی را میشنویم که اجناسی را با بلندگو میفروشند و یا اجناسی را از مردم خریداری میکنند. اگر به اطراف شهر برویم شاهد خانههایی هستیم که به زحمت سرپا هستند و معلوم است به سرعت و به شکل غیرقانونی ایجاد شدهاند. میتوانیم نسبت به این انسانهایی که هر روزه در کنار ما هستند بیتفاوت باشیم و طوری رفتار کنیم که گویی آنها نیستند و یا بود و نبودشان برای ما مهم نیست. حتی میتوان به آنها به عنوان یک مزاحم، یک قانون شکن، یک مشکل و یا یک سمبل عقب ماندگی نگریست ولی این نگرش مسئلهای را حل نمیکند و مهمتر اینکه با رویکرد اخلاقی ما به عنوان انسانی که نمیتواند نسبت به درد و رنج دیگر انسانها بیتفاوت باشد سازگار نیست. سالهای سال خیلی از کنار چنین انسانهایی گذر میکنند و در بهترین حالت سری به حالت تاسف تکان میدادند اما یک پرویی به نام دسوتو بود که در سوئیس بزرگ شده بود و وقتی که اولین بار به پرو رفت نتوانست نسبت به این وضعیت بیتفاوت بماند. وی با مردم دستفروش شروع به صحبت کرد و به تدریج دریافت که ذهنیتهای رایجی که نسبت به مردم فقیر وجود دارد درست نیست. به عنوان مثال اکثر مردم تصور میکنند همه فقرا پول ندارند تا یک مغازه درست و درمان داشته باشند و به شکل رسمی فعالیت کنند. اما وقتی وی به درون زندگی فقرا وارد شد متوجه شد آنها کسانی نیستند که خود بخواهند خارج از عرصه قانون کار کنند بلکه این رویههای رسمی است که نمیگذارد آنها به عرصه فعالیت قانونی وارد شوند. به عنوان مثال، وی دریافت که قوانین در کشور وی و اکثر کشورهای در حال توسعه طوری طراحی شده که هزینه ورود به عرصه فعالیت رسمی آنقدر بالاست که فقرا گزینهای جز فعالیت غیررسمی ندارند. به عنوان مثال اگر خانوادهای بخواهد زمینی را به طور رسمی برای ایجاد خانه تصاحب کند باید 83 ماه یعنی 6 سال منتظر بماند تا در صورت تکمیل همه مدارک، دادگاه پرو اجازه تصرف بدهد!!! در چنین وضعیتی آیا تصاحب غیرقانونی زمین گزینه معقولتری نیست؟!
شاید خیلی از ما این همت یا دقت را نداشته باشیم که زندگی فقرا را از نزدیک بررسی کنیم ولی دوسوتو در کتاب خود به دقت و تفصیل مراحل تصرف غیرقانونی زمین و ایجاد مسکنهای غیررسمی، ایجاد کنجهای دستفروشی و نهایتاً مسافرکشی را شرح میدهد. وقتی خواننده همدلانه شرح تلاشهای مردمی که ناگزیر از غیررسمی زیستن هستند را میخواند دیگر نمیتواند فقرا را افرادی تنبل بداند که خود مقصر بدبختی خود هستند بلکه آنها را قربانی نظامی میبیند که جامعه بنا نهاده است. نویسنده به همین مقدار اکتفا نکرده بلکه موسسهای را بنیان گذارده تا بتواند گامی در جهت مسئله فقرا بردارد. وی ابتدا موانع و هزینههای بسیار بالای قانونی شدن فعالیت های مختلف را احصا کرده و به دولت پرو پیشنهاد کرد تا این هزینهها را کاهش دهد. وی سپس نشان میدهد که وقتی فقرا ناگزیر میشوند در حالت غیررسمی بمانند هزینههای بسیار زیادی برای تداوم فعالیت خود میکنند چرا که قانون و نهادهای قانونی از فعالیت های آنها هیچ پشتیبانی نمیکند. همچنین سرمایهای که آنها به شکل غیررسمی جمع آوری میکنند چون در عرصه غیررسمی است نمیتواند حکم وثیقه را بیابد و چون وثیقه ندارد نمیتواند از نهادهای مالی اعتبار دریافت کند و به همین دلیل یا باید از افراد غیررسمی با بهرههای بالا وام بگیرد یا قید گسترش فعالیت را بزند. نویسنده با شرحی تحسین کردنی برای خوانندگان شرح میدهد که چگونه فقرا در شرایطی قرار دارند که تمام خلاقیت و قوه کارآفرینی خود را به کار میگیرند تا در نظامی که قربانی آن هستند دوام بیاورند و بتوانند به معیشت خود سامان دهند. آدمی وقتی این کتاب را به پایان میبرد ناخودآگاه میبیند که چقدر نگاهش به تدریج و آرام آرام نسبت به فقرا تغییر کرده و چگونه در نگاهش آنها از انسانهایی که هزینه تنبلی خود را میدهد به انسانهایی که چقدر پرتلاش هستند تغییر کرده اند.
کتاب راه دیگر، کتابی عادی نیست و خواننده بعد از خواندن آن تغییراتی در خود و نگاهش حس میکند. این کتاب تنها کتابی علمی نیست بلکه کتابی است که راه حلهای عملی ارائه میدهد. این کتاب در کشوری عرضه شد که چریک های کمونیست، این دیدگاه را ترویج میکردند که مشکل فقر مردم تنها با واژگون کردن نظام مالکیت خصوصی و اقتصاد بازار قابل حل است و با این دیدگاه مردم را به تشکیلات خود جذب میکردند. کتاب در مقابل نشان میداد که مشکل فقر در درون نظام اقتصاد بازار قابل حل است و نیازی به توسل به نظام کمونیسم نیست. انتشار این کتاب موجب شد تا تبلیغات گروه چریکی راه درخشان در پرو جاذبه خود را از دست دهد. عنوان کتاب که «راه دیگر» است طعنهای است به نسخه راه درخشان آن گروه چریکی. وقتی انتشار این کتاب نگاهها را پرو تغییر داد گروه مذکور دست به کار شد و سوء قصد به جان نویسنده را در دستور کار قرار داد و حداقل دو بار به وی سوء قصد نمود. در یک نوبت خودرو وی گلوله باران شد و در نوبتی دیگر یک بمب قوی در مقابل موسسهای که وی برای تکمیل و تدوین ایدههایش تشکیل داده بود منفجر کرد. خوشبختانه نویسنده از هر دو سوء قصد جان سالم به در برد. لذا باید به کتاب به عنوان کتابی نگریست که نویسنده خود بابت آن جانش را به گرو گذاشته است.
کتاب همانگونه که در پرو مورد استقبال شدید قرار گرفت، در کل جهان به شدت صدا کرد. انبوهی از شخصیتهای سیاسی مشهور آن را خواندند و دیدگاههای موجود در آن را تحسین کردند. حسن شهرت دسوتو موجب شد تا رئیس جمهور پرو که در ابتدا مشوق و حامی اجرایی شدن دیدگاههای وی بود نسبت به این محبوبیت احساس خطر کرد و نویسنده را یک رقیب بالقوه قلمداد کرد. همین امر موجب شد تا آنها فعالیت و همکاری خود را با دولت پرو موقتاً تعطیل کنند و همین امور را به شکل مشاوره در دیگر کشورهای جهان سوم دنبال نمایند.
کتاب روایتی است خواندنی و دقیق از زندگی کسانی که در کنار ما هستند اما ما تا کنون نسبت به آنها بیتفاوت بوده ایم. ترجمه روان و سلیس آن موجب میشود تا خواننده حس نکند که ترجمه بودن کتاب مانعی برای طی کردن مسیر جالبی است که نویسنده خواننده را با خود به طی کردن آن می کشاند. قطعاً خواندن این کتاب برای همه کسانی که نسبت به مقوله فقر، توسعه نیافتگی و عدالت دغدغه دارند امری ضروری است و چشماندازهای نوینی را پیش روی آدمی میگشاید. چشم انتظار روزی هستیم که آموزههای این کتاب برای کاهش فقر و درد و رنج مردم فقیر ایران به کار گرفته شود. به امید رسیدن آن روز
منتشره در سایت الف، 19 اسفند 1394