2017-05-22
امروز دوم خرداد 1396 است و از دوم خرداد 1376 دقیقا 20 سال می گذرد. دوم خرداد 1376 با چند شعار خلق شد: آزادی بیان، جامعه مدنی، حاکمیت قانون. فراموش نکنید آن زمان یکی از شعارهای اصلی خاتمی در تبلیغات انتخاباتی عدالت اجتماعی بود! این شعار متاسفانه کلا تحت الشعاع قرار گرفت ولی شعار هویتی جناح چپ به حساب می آمد که در تقابل با جناح راست و آقای هاشمی معنای مشخصی به همراه داشت. بگذریم. در فضایی که یاس و ناامیدی از آینده در چشمان همه موج می زد دوم خرداد 1376 بر اثر یک اشتباه در محاسبه و استفاده زیرکانه جناح چپ از آن واقعه خلق شد. بد نیست که بعد از گذشت این فاصله زمانی یک ارزیابی گذرا از آن واقعه داشته باشیم. در این ارزیابی به جای آنکه بر کارشکنی ها و اقدامات مخالفان دوم خرداد 76 تمرکز کنم بر ضعفها و اشتباهات اصلاح طلبان تاکید خواهم کرد: 1- آن زمان تصور می کردیم که اگر آقای ناطق رئیس جمهور شود بدبخت خواهیم شد. با عینک امروز که نگاه می کنیم می بینیم چه تصور خام و اشتباهی داشتیم. آقای ناطق نوری تغییر نکرد و اتفاقا همان ناطق نوری آن زمان است. جالب آنست که قرار بود وزیر بازرگانی آن آقای نهاوندیان باشد (رئیس دفتر آقای روحانی) و وزیر خارجه اش آقای لاریجانی و وزیر اقتصادش آقای دکتر طبیبیان، وزیر صنعت آقای آل اسحاق و وزیر مسکنش آقای آخوندی (وزیر فعلی).... با عقل فعلی واقعا به نظرم می رسد که کابینه خیلی خوبی می شد. چه می دانم شاید ما جوان بودیم و انتظارات مان زیاد بود. شاید بازهم فریب جوانان تندروی چپ را خوردیم که عجله داشتند به قدرت برگردند. ولی هر چه بود آمدن آن کابینه را به اشتباه یک فاجعه می خواندیم. 2- از جهت دیگری نیز عجله کردیم. با عقل الان احساس می کنم که خاتمی با آن شعارها شاید برای جامعه ما خیلی زود بود. در شرایطی که بحث ذوب در ولایت شدن در حاکمیت رواج داشت طرح بحث جامعه مدنی خیلی غیرمنتظره بود. این قضیه به جای آنکه حاکمیت و طیف سیاسی مخالف را با اصلاحات همراه کند دچار تهدید هویتی کرد. آنها احساس کردند نه تنها قرار است قدرت را از دست دهند بلکه قرار است اساس هویت خود را که تفکر دینی است از دست بدهند. این مسئله موجب شد تا به جای اینکه فرآیند توسعه سیاسی هموارتر به پیش رود با دشواری افزونتری روبرو شود. به همین دلیل معتقدم که طرح شکاف های فرهنگی و عقیدتی به جای تاکید روی شکافهای سیاسی خطای استراتژیکی بود که رهبران جریان اصلاح طلب مرتکب شدند. مطالبه آزادیهای اجتماعی به جای حاکمیت قانون راهبردی بود که جبهه این سو را متفرق و مخالفان اصلاحات را منسجم می کرد. در آن مقطع معدود نداهایی چون آقای عباس عبدی وجود داشتند که اصرار می کردند به جای تاکید روی وسعت آزادی باید روی عمق آزادی ولو در یک مساحت کم تاکید نمود ولی افسوس که این نداها شنیده نشد. 3- جناح چپ آن زمان که حاملان اصلی جریان اصلاح طلبی بودند از دو جهت دچار دگردیسی شدند. نخست آنکه آنها به تدریج شعار عدالت اجتماعی و مبارزه با فساد که شعار کلاسیک جریانهای چپ است را به فراموشی سپردند و از خاطرشان رفت که قرار بود آنها مشعل رسیدگی به فقرا را حمل کنند. قصور اصلاح طلبان چپ در این دو حوزه این فرصت را برای آقای احمدی نژاد از درون اردوی راست ایجاد کرد که آنها این شعار را به عنوان پرچم خود انتخاب کنند و تا انتخابات ریاست جمهوری 1396 آن را حمل کنند. اینگونه بخشی از پشتوانه اجتماعی خود را به راحتی تقدیم جناح مخالف کردند. جهت دوم نیز این بود که وارد مناقشات نظری با تفکر سنتی شدند. آنها در ظاهر تصور می کردند که با شخص آیت الله مصباح یزدی مقابله می کنند اما توجه نداشتند که آقای مصباح سخنگوی تفکر سنتی در حوزه شده که هویت خود را در برابر تفکرات مدرن در معرض تهدید می بیند. اصلاح طلبان بی پروا با نمادهای روحانیت سنتی در افتادند اما توجه نداشتند که اصلاحات جز با همراه کردن همه بخش های جامعه به پیش نمی رود. به این ترتیب جریان چپ و اصلاح طلبی روز به روز از هویت مذهبی خود دور و دورتر شد. ارزیابی دوم خرداد 76 پس از 20 سال (ادامه) 4- خطای دیگر اصلاح طلبان این بود که به مضمون شعار اصلاح طلبی و تقابل با روشهای انقلابی پای بند نبودند. اصلاح طلبی یعنی سازشکاری یعنی در عرصه سیاست مسائل را ناموسی نمی کنیم و حاضریم امتیازی دهیم تا امتیازی به دست آوریم و اینگونه بدون تحمل خشونت جامعه را گام به گام به پیش می بریم. این نگاه متاسفانه غایب بود و فضا چنان تند و هیجانی شده بود که هر امتیازدهی خیانت قلمداد می شد. معنای دیگر اصلاح طلبی مقدس نبودن افراد و سیاستمداران و اقدامات آنها و پذیرش نقد است ولی فضای جامعه توسط روزنامه ها و فعالان سیاسی به سمتی رفت که هیچ نقدی بر دولت پذیرفته نمی شد و همه صداهای منتقد در درون جریان اصلاحات به چوب اینکه نباید آب به آسیاب دشمن ریخت نواخته می شدند یا از ترس متهم شدن به مخالفت با اصلاحات ساکت می شدند. این قضیه یادآور طنزی است که می گویند مسلمانی مسیحی شد و درون کلیسا در حال تلقین اوراد مربوطه بود. ناگهان برق کلیسا می رود و بعد می آید و آن فرد ناخودآگاه صلوات می فرستد! اصلاح طلبان ما اگرچه در کلام پیوسته تکرار می کردند دوره انقلابی گری گذشته اما هنوز نتوانسته بودند خود را از انقلابی گری دور کنند. مطالبه خواسته های بزرگ و سریع تنها با انقلابی گری و دنبال کردن خواسته های کوچک ولی پیوسته با مشی اصلاح طلبانه سازگار است. 5- دوره دوم خرداد 76 تا بسته شدن مطبوعات را دوره بهار مطبوعات و رستاخیز روشنفکران می خوانند اما این نیمه پر لیوان را دیدن است. نیمه خالی این لیوان ضعف شدید سیاستمداران جناح چپ بود. از آنجا که سیاستمداران اصلاح طلب ضعیف بودند روزنامه نگاران در نقش افراد تعیین کننده فضای سیاسی ظاهر شدند. به جای آنکه سیاستمداران محتوای سیاست را تعیین کنند آنها دنبال روی روزنامه نگاران و روشنفکران می شدند و گاه ناگزیر می شدند به دنبال روشنفکران به عرصه مناقشات نظری و عقیدتی وارد شوند. همه این بساط غلط بود! نه روزنامه نگار و نه روشنفکر نمی توانند جایگزین سیاستمدار شوند. سیاستمدار باید به پیش رود و روزنامه نگار اخبار و دیدگاه های وی را تحلیل کند نه بر عکس. حضور روشنفکران که اثرات مخرب تری داشت و تبدیل مناقشات سیاسی به مناقشات ایدئولوژیک را تشدید کرد. روشنفکران عموما چون در سیاست کم تجربه هستند و چون ارتباطات اجتماعی کمتری دارند و شناخت خوبی از جامعه ندارند زود امیدوار و زود ناامید می شوند و وقتی روشنفکران میدان دار شوند این امیدهای واهی و ناامیدیهای سریع به سرعت به جامعه هوادار اصلاحات نیز تزریق می شد. 6- خطای کلیدی و مهم دیگر اصلاح طلبان اصرار شدید آنها بر نامزدی مجدد آقای خاتمی در سال 1380 بود. آقای خاتمی صریحا عدم تمایل خود را به نامزدی مجدد و قبول رهبری تعارضهای سیاسی اعلام کرده بود ولی اصلاح طلبان دنبال یک برد راحت بودند ولی راههای آسان لزوما راههای درست نیستند. طرح یک شخصیت جدید که آمادگی بیشتری برای پیشبرد پروژه اصلاحات داشت می توانست برای بلندمدت اصلاحات مفیدتر باشد ولی روشن است که کسب پیروزی در انتخابات کار آسانی نمی شد. اصلاح طلبان گزینه آسان را انتخاب کردند ولی آقای خاتمی دیگر انگیزه و انرژی لازم برای جنگیدن روی شعارهای اساسی دوم خرداد را نداشت. البته بر ایشان حرجی نیست چون صراحتا عدم تمایل خود را اعلام کرده بود و حتی با گریه در هنگام ثبت نام آن را علنی کرد ولی او را مجبور به ادامه راه کردند. 7- ماحصل این اشتباهات آن شد که پروژه دوم خرداد ابتر و ناقص ماند و در اینجا نیز مثل خیلی از امور انجام یک کار نصفه نیمه و ناموفق بدتر از عدم شروع است. جامعه ایران که حاضر به قبول و تحمل آقای ناطق نوری با آن کابینه نشد به احمدی نژاد تن داد. به اعتقاد من چندان بیراه نمی گویند که آمدن احمدی نژاد محصول پروژه ناتمام دوم خرداد بود. دوستان دوم خردادی به اعتراض می گویند که دوم خرداد با همه ناکامی هایش اثرات فرهنگی عمیقی برجای گذاشت چون مفاهیم مدرن از زبان رئیس جمهور به آحاد جامعه منتقل شد. در این مواقع است که می گویم میان شما و کسانی که می گویند فرهنگ باید توسط سیاست ساخته شود فرقی نیست! همه کسانی که تصور می کنند باید فرهنگ را مهندسی کرد و از سکوی سیاست می توان برای تغییر فرهنگ استفاده کرد در این اشتباه شریکند. چه کسانی که می گویند باید از سیاست برای مدرن کردن جامعه استفاده کرد و چه کسانی که می گویند باید از سیاست برای اسلامی کردن جامعه استفاده کرد. به اعتقاد من هر دو در خطا هستند. فرهنگ را نهادهای اجتماعی و غیردولتی می سازند و سوبسیدها و بودجه ها تاثیر زیاد و ماندگاری در فرهنگ ندارند. جامعه ما به قدری که با همت خود مردم توانست نهال نهادهای مدرن غیردولتی ایجاد کند مدرن شد و به قدری که نهادهای مذهبی غیردولتی را ایجاد و تداوم می بخشد مذهبی می ماند.
جمع بندی و نتیجه گیری اینک 20 سال از آن ایام گذشته است و جامعه ما فراز و فرود زیادی را از سر گذراند و هزینه زیادی بابت کسب این تجربه ها پرداختیم. عزیزان زیادی به زندان رفتند و آسیب دیدند. بودجه های زیادی هدر شد. امیدهای زیادی ناامید شد. افراد نالایقی بر عرصه مسئولیت رسیدند.... همه و همه هزینه های بزرگی برای کشور بود. آیا از این تجربیات می توانیم روی نکات زیر اتفاق نظر پیدا کنیم: • توسعه سیاسی با فعال کردن شکاف های فرهنگی سازگار نیست. اصلاح طلبان به جای برجسته کردن تعارض دین و غیردین و ایجاد تهدیدهای هویتی بهتر است روی شکاف های سیاسی متمرکز شوند. • به جای اینکه پیوسته دنبال راه های برد-باخت در عرصه داخلی باشیم به فکر راه های برد-برد باشیم. این راه حلها اگرچه به لحاظ روانی دردناکند اما در عوض کم هزینه هستند. آیا این فرمول نمی تواند در قضیه حصر جواب دهد؟ • تاکید بر موفقیت های گام به گام اما استوار به جای بلندپروازیهای حساسیت زا اما ناپایدار گزینه بهتری برای انتخاب کردن است • هیچ کس نمی تواند ادعای اصلاح طلبی کند اگر از نقد درون جریانی استقبال نکند. مدرن بودن و اصلاح طلبی با نقدپذیری و تاکید بر خطاپذیر بودن انسانها و مقدس نبودن فعالان سیاسی و اقدامات آنها معنا می یابد. به امید پیشبرد بیشتر اصلاحات در عرصه سیاست و اقتصاد ایران