2017-05-14
خیلی از افرادی که تجربه مدیریت دارند به این تصور می افتند که شایستگی مناصب سیاست گذاری نیز دارند در حالیکه سیاستگذاری تفاوتهای جدی با مدیریت یک مجموعه کوچک یا بزرگ دارد. در سیاست گذاری مسئله آنست که واکنش افراد به سیاستهای مختلف برآورد شود و این امر ممکن نیست مگر آنکه منطق رفتار افراد در آن حوزه به خوبی درک شود و قواعد بازی تحلیل گردد. این کاری است که در اقتصاد خرد و اقتصاد خرد کاربردی انجام می شود اما در مدیریت یک شرکت مسائلی از این دست کمتر مطرح هستند و فرد با تنوع زیادی از مسائل اعم از مسائل مدیریت مالی، مدیریت منابع انسانی، برنامه ریزی و کنترل، ارتباطات و ... روبروست. تنوع مسائلی هر مدیر با آن روبروست و فشار زمانی برای تصمیم گیری و قبول مسئولیت در برابر هر تصمیم از جمله سختی های مدیریت است و به همین دلیل نیز حقوق مدیران بالاست. تنوع موضوعاتی که مدیر با آن در گیر می شود موجب می گردد که مدیران از تمرکز کمی برخوردار باشند و هر روز دهها ایده به ذهن شان برسد ولی فرصت پرداختن به آن را نیابند ولی در سیاست گذاری لازم است که تمرکز صورت گیرد و فرد حتی المقدور باید خود را از حواشی و امور زائدی که توجهش را منحرف می کند دور کند. در مدیریت پروژه فعالیت فیزیکی یک مدیر اجرایی اهمیت زیادی دارد ولی در مملکت داری یا همان سیاستگذاری فعالیت فکری حرف اول را می زند. به عبارت دیگر در مدیریت اجرایی پاها نقش اول را دارند ولی در سیاست گذاری مغزها! یک مدیر اجرایی شاید نتواند خیلی مطالعه کند ولی در سیاستگذاری مطالعه امری الزامی است. به همین دلیل کم خوابی و تحرک فیزیکی زیاد سم مهلکی برای سیاست گذاری است. یک سیاستگذار باید به اندازه کافی بخوابد و استراحت کند تا مغزش برای تصمیم گیری خوب کار کند و روانش پذیرای فشار کاری سنگین باشد. ریاست جمهوری به اعتقاد من سه نوع فعالیت را هم زمان دارد: 1) سیاستمداری، 2) سیاستگذاری و 3) مدیریت اجرایی. دو بخش اول از اهمیت به مراتب بیشتری برخوردارند و معمولا وظیفه سوم تا حد زیادی به معاون اول تفویض می شود. نکته ای که قالیباف این دور پیوسته روی آن مانور می کند یعنی مملکت داری از پشت میز یا حضور در میدان وقایع به خوبی نشان می دهد که وی درک درستی از این جایگاه ندارد. این درک نادرست به خوبی خود را در عملکرد شهرداری تهران نشان داده است. من ندیده مطمئن هستم که قالیباف تقلا و تلاش بسیار زیادی برای اجرای به موقع پروژه های شهر تهران داشته ولی به رغم تمام این تلاشهای ارزنده یک نقطه ضعف بزرگ در کارنامه او هست که همان نیز موجب شد تا به اعتقاد من معدل نهایی او در تهران مردود باشد. این نقطه ضعف اساسی نداشتن ایده در مورد سازوکار اداره یک کلان شهر است. این ایده چیزی نیست که فی البداهه در ذهن کسی بیاید بلکه صرفاً با مطالعه به دست می آید. داشتن ایده های کلان برای اداره درست مجموعه ها اموری خلاقانه یا ذوقی نیستند بلکه آموختنی هستند و این منوط به آنست که فرد صبوری لازم برای یادگیری آنها و مطالعه پیرامون آنها را داشته باشد. اقتصاد شهری و برنامه ریزی شهری علومی هستند که یک شهردار باید در آنها ممارست بورزد تا بر آنها مسلط گردد. به خاطر می آورم که آقای احمدی نژاد نیز در انتخابات 1384 همین موضع گیری را داشت و برای طعنه به آقای خاتمی اهل تفلسف و نظریه پردازی نبودن در مقام اجرا را پی در پی بیان می کرد. وقتی که انتخاب شده بود به ساختمان مجلس رفت و در حین صحبت هایش همین موضوع را بیان داشت. آقای حداد عادل در سخنانی که بعد از سخنان احمدی نژاد داشت به نکته فوق العاده ارزشمندی اشاره کرد که متاسفانه احمدی نژاد آن نکته را نگرفت و بعداً کشور و خودش هزینه سنگینی بابت آن دادند. آن نکته فوق العاده ارزشمند که حداد عادل گفت این بود که شما نظریه را دست کم نگیرید. مدیر اجرایی بدون نظریه همانند کوهنورد بدون نقشه است. همه در فعالیت اجرایی خود نیازمند نظریه هستند. گاه این نیاز خود را آشکارا می دانند و به طور رسمی در پی برطرف کردن آن می روند ولی گاه نیاز خود را به نظریه نمی دانند و علی رغم اظهار استغنا از نظریه، به نظریاتی که تلویحاً در ذهن شان شکل گرفته عمل می کنند (قریب به مضمون). https://telegram.me/ali_sarzaeem