2015-12-07
اخیراً دوستی نسبت به نیافتن شغل پس از گذراندن مقطع کارشناسی ارشد در رشته اقتصاد شکایت کرده و گفته که اگر نجاری و آهنگری آموخته بود در وضعیت بهتری قرار میداشت و برای برونرفت از این وضع طلب مشورت کرده بود.
ضمن ابراز تاسف از این مسئله باید گفت که بخشی از این مشکل به شرایط کشور بر میگردد که خارج از کنترل هر فرد است ولی بخش دیگر به خود شخص بر میگردد. من قبلاً در مصاحبهای با عنوان تحصیل اقتصاد، اقتصادی نیست، به این موضوع پرداخته بودم که شرایط کشور ما طلب نمیکند که تقاضای زیادی برای دانشآموختگان اقتصاد ایجاد شود. دلیلی که در آنجا مطرح شد این بود که این رشته برای بنگاههای بزرگ کاربرد زیادی دارد ولی وقتی تعداد بنگاههای بزرگ در کشور کم است، طبیعی است که تقاضا برای این تخصص پایین خواهد بود. دولت هم تقاضای محدودی دارد و از یک حد بیشتر نمیتواند متقاضی جذب نیروی انسانی شود. هنوز بر سر این دیدگاه هستم اما در این نوشته میخواهم چندتوضیح مکملی به آن بیافزایم.
با این توصیف مشخص میشود که سه عرصه پیشروی داوطلبان کار و اشتغال در رشته اقتصاد وجود دارد اما این مسیر یک مسیر اتوبان و هموار به سمت اشتغال نیست بلکه نیازمند یک تلاش اولیه زیادی از جانب فرد جویای کار است. کسی که می خواهد به سمت سرمایه گذاران خارجی حرکت کند، باید زبان خوبی بلد باشد و بتواند پاورپوینتهای حرفه ای در تراز فعالیت شرکت های مشاوره بین المللی عرضه کند. روشن است که این کار ساده ای نیست و نیازمند تلاش فراوانی است.
اگر کسی بخواهد در حوزه اقتصادهای کاربردی کار کند یک مدتی باید وقت خود را صرف مطالعه کتابهای سخت و جدی در هر یک از آن حوزه ها کند تا یک بنیان نظری خوب پیدا کند و بر اساس آن مبنای نظری به داده های آن بخش مراجعه کند و بتواند مشکلات هر بخش را به خوبی تشخیص داده و راه حل های دندانگیری عرضه کند. من متاسفانه به این واقعیت ناگوار پی بردهام که تنبلی در میان ایرانیان شدید است و این امر در میان کارمندان دولت شدیدتر. بسیار بعید است که یک کارمند وزارتخانه همت کند و یک کتاب جدی انگلیسی در یک حوزه اقتصاد کاربردی بخواند. همه به شیوه آسان و در دسترس تکرار حرفهای صدبار مصرف شده بسنده میکنند. همه از روی تنبلی به این توجیهات متمسک می شوند که ایران با جهان فرق می کند و یافته های غربی در ایران بدرد نمیخورد یا داده های ایران قابل اتکا نیست و یا اینکه تا وقتی در ایران دمکراسی نباشد توسعه ممتنع است. همه این حرفها توجیهاتی برای کار نکردن است و تلاش ننمودن. باید این حرفها را کنار زد و تلاش کرد تا به یافتهای خوب در یک حوزه دست یافت و سپس از طریق ارائه در کنفرانس ها و یا وصل شدن به مراکز تحقیقاتی و انتشار برخی مطالب در نشریات مرتبط با وزارتخانه ها تخصص خود را به نمایش گذارد و به این ترتیب راهی یافت تا به داخل این سازمانها ورود کرد.
اگر کسی بخواهد وارد عرصه مشاوره مالی و اقتصادی شود، باید رصد خوبی از تحولات اقتصاد و بازارها داشته باشد و تحلیل های مختلف را دنبال کند و بتواند این یافتهها را به شکل مناسب و قابل استفاده برای خانوارها و بنگاه های کوچک و متوسط عرضه کرد. در این زمینه نحوه بسته بندی اطلاعات و تحلیل ها از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است و آشنایی و تسلط بر مهارت های فروش خدمات بسیار به کار می آید. خوشبختانه با یک سرچرخاندن در اینترنت می توان به انبوه تحلیل ها و گزارشها دست یافت. هنر فرد آنست که مطالب بدردبخور را گلچین کند و زحمت دسته بندی داده ها و اطلاعات را بر دوش بگیرد.
به اعتقاد من تلاش واقعی در هر کدام از این سه مسیر می تواند زمینه اشتغال و یک درآمد نسبتاً خوب را فراهم کند و اگر کسی نتواند شغل بیابد نباید صرفا رکود اقتصادی را مقصر بشمارد بلکه باید بخشی از اشکال را متوجه خود کند که نتوانسته از دانشی که کسب کرده برای برطرف کردن نیازی از اجتماع استفاده کند. جامعه نیازهای جدی به محصولات رشته اقتصاد و مالی دارد ولی اینکه آیا دانش آموختگان این توانمندی را دارند که دانش را به مهارت تبدیل کرده و آن مهارت را در جهت برآورده کردن نیاز جامعه به کار گیرند امری است که به خود هر فرد بر می گردد. باید هوش و استعداد خدادادی خود را به بکار گیریم و از همین درسها و حرفهایی که با زحمت خوانده ایم برای جوابگویی به یک نیاز جامعه استفاده کنیم و متناسب با آن انتظار دریافت دستمزد داشته باشیم. من دوستی دارم که در حوزه ادبیات فارسی کار می کند و درآمدش از من که رشته اقتصاد مالی خوانده ام بیشتر است. من می فهمم که او چه می کند. تا وقتی که مردم ایران به شعر و ادبیات زیبای ایرانی علاقه دارند، حتماً بازاری برای عرضه تخصص ادبیات فارسی وجود خواهد داشت. اینکه فارغ التحصیلان ادبیات نمی توانند وارد این بازار شوند تا حدی مقصر خودشان هستند. به اعتقاد من همه علوم اجتماعی و علوم انسانی، اموری کاربردی هستند و نیازهای واقعی جامعه را هدف گیری می کنند. این بر عهده دانش آموختگان علوم اجتماعی و علوم انسانی است که از دانش خود برای رفع این نیازها بهرهبرداری کنند. البته هرچه درآمد سرانه در کشور ما بالاتر رود، این نیازها جدی تر خواهد شد و مردم جامعه پول بیشتری برای برطرف کردن آنها پرداخت خواهند کرد.