2015-11-24
شیوهای که اکثر اقتصاددانان به آن عادت دارند آنست که در اتاق کار خود بنشینند و صرفاً به ارقام و اعداد مربوط به رفتارها و متغیرهای اقتصادی نگاه کنند و برای اینکه بتوانند تحلیلی از این رفتارها بدست دهند، دلالتهای مربوط به رفتار یک انسان عقلایی را ملاک قرار دهند. به عبارت دیگر با تصور اینکه در شرایطی خاص یک انسان عقلانی چگونه رفتار خواهد کرد، تبیینی از رفتارهای اقتصادی گزارششده ارائه میکنند. اگرچه این الگوی رفتاری در بسیاری از موارد میتواند به تحلیل صحیح منجر شود اما همیشه اینگونه نیست. در شرایطی که اقتصاددانان درک درستی از محدودیتهای حاکم بر انتخابهای افراد ندارند، تصورات ذهنی میتواند یک تحلیلگر اقتصادی را به کلی گمراه کند. یکی از این شرایط، وضعیت افراد فقیر و مناطق توسعهنیافته است. وقتی یک اقتصاددان شناخت درستی از محدودیتهای واقعی حاکم بر زندگی این اقشار نداشته باشد نمیتواند درک درستی از رفتارهای فقرا پیدا کند. این امر موجب میشود تا عدهای به سرعت به این جمعبندی برسند که فقرا موجوداتی غیرعقلانی هستند یا حداقل عدم توفیق تبیین در حد یک معمای بدون پاسخ باقی بماند. در گذشته عرصه اقتصاد توسعه مملو از این معماها و چراهای بدون پاسخ بود. به عنوان مثال:
همه میدانند که تحصیل موجب افزایش بهرهوری میشود و این امر درآمد فرد را در بلندمدت افزایش خواهد داد. حال چرا فقرا همه فرزندان خود را به مدرسه نمیفرستند؟ آیا فقرا نمیدانند که تحصیل موجب میشود تا فرزندانشان در تله فقر باقی نمانند؟
این سوالات تنها چند سوال از انبوه سوالاتی است که با نشستن در پشت میز نمیتوان به آنها پاسخ داد. یافتن پاسخ درست به این سوالات منوط به آن است که آستین همت را بالا زد و به میان فقرا رفت و با آنها محشور بود و از زبان آنها علت رفتارشان را جویا شد. البته نباید زود به ورطه پوپولیسم افتاد و اهمیت و حیثیت علم را زیر سوال برد. ذهنی که فاقد چارچوب نظری است در میان نالهها، شکایتها، حرفهای باربط و بیربط حیران میشود. مسلح بودن به یک چارچوب فکری درست نظیر اقتصاد خرد است که به یک اقتصاددان کمک میکند تا محدودیتهای واقعی در رفتار فقرا را به درستی تشخیص دهد و بتواند به ورای حرفهای روزمره و شکایتهای همیشگی برود. همچنین یک اقتصاددانی که با روش آزمون میدانی آشناست میتواند قضاوت درستی بکند که آیا اجرای یک سیاست توانسته اثر مثبت و درخور توجهی داشته باشد یا خیر. تمرکز صرف بر منطقه، خانوار و روستاهایی که از یک سیاست منتفع شدهاند لزوماً دلیل بر درست و موفق بودن آن سیاست نمیشود.
کتاب اقتصاد فقیر گزارش بینظیر دو اقتصاددان ممتاز دانشگاه امآیتی است که بیش از پانزده سال است از یک اقتصاددان پشتمیز نشین به یک اقتصاددان در صحنه تبدیل شدهاند. آنها بیش از آنکه در امآیتی و در اتاقهای کنفرانس باشند در روستاهای دور افتاده هند، بنگلادش، مراکش و دیگر مناطق آفریقا به سر میبرند و تلاش میکنند تا معماهای زیادی که در اقتصاد توسعه وجود دارد را روشن کنند. مصرف، پسانداز، سرمایهگذاری، تنظیم خانواده، بیمه و ریسکپذیری، الگوی تعیین شغل، بهداشت، و دهها مساله دیگر، موضوعاتی هستند که این دو در رابطه با فقرا دنبال کردهاند. این پیگیری مجدانه و سخت نتایج شگرفی به دنبال داشته و تحلیلهای ظریف و نوینی به دست داده است تا جایی که این الگو امروزه در میان اقتصاددانان رو به گسترش است و در عرصه اقتصاد توسعه تعدادی از اقتصاددانان جوان این راه را در مسیر شغلی و آکادمیک خود دنبال میکنند.
کتاب اقتصاد فقیر گزارش آقای بنرجی و خانم دوفلو از تحقیقات میدانی متعدد آنها در مناطق دور افتاده است. آنها در هر فصل به شکل بسیار جذاب و خواندنی مسائل و معماهایی که در رابطه با یکی از ابعاد رفتاری فقرا و مناطق توسعهنیافته وجود دارد را مطرح کرده و دیدگاههای متعارف را بیان نموده و به دنبال آن نتایج تحقیقات خود را با مثالهای شیرین و تلخ، روایت میکنند. حجم تحقیقاتی که این دو در 15 سال گذشته سازمان دادهاند خیرهکننده است و یافتههای آنها حیرتانگیز. میتوان ادعا کرد که کتاب اقتصاد فقیر از جمله کتابهایی نیست که اگر کسی آن را بخواند فردایش با دیروز یکی باشد. این کتاب از جمله کتابهای تکاندهنده است و مطالب آن چنان در ذهن خواننده تاثیر میکند که دیگر نمیتواند به پدیده فقر، فقرا و توسعهنیافتگی مثل گذشته بیتفاوت بماند. با خواندن این کتاب آدمی درک بهتری از مردم فقیری که در کنار ما قرار دارند پیدا میکند و این حداقل فایدهای است که از خواندن آن میتوان کسب کرد. قطعاً کسانی که در مصدر سیاستگذاری و تصمیمگیری هستند انگیزه مضاعفی برای خواندن این کتاب دارند چرا که بصیرتهای نهفته در آن به سیاستگذاران کمک میکند تا به شکل بهتری سیاستهای خود را در کشوری که هنوز برخی مناطق آن توسعه نیافته است تنظیم کنند.
خواندن این کتاب در عین حال که درسآموز و فکر برانگیز است شیرین است چرا که حکایتهای واقعی مختلفی از زندگی مردم فقیر اقصا نقاط دنیا را عرضه میکند. سبک تحسین برانگیز روایت کتاب خواندن آن را همانند یک داستان جذاب کرده و ترجمه بسیار خوب و موفق آن، خواندن آن را برای ما ایرانیان آسان نموده است. اینجانب خواندن این کتاب را به همه سیاستگذاران، اقتصاددانان، روشنفکران، دانشگاهیان و همه فعالان جامعه مدنی خصوصاً سازمانهای مردم نهاد توصیه میکنم.
منتشره در سایت الف 30 آبان 1394