2015-04-12
وقوع حادثه تاسف بار در فرودگاه جده با واکنش جامعه ایران روبرو شد اما آنچه که متاسفانه یک بار دیگر خود را به خوبی نشان داد عقب ماندن روشنفکران و همراه شدن بیمعنای برخی دیگر با رفتارهای هیجانی جامعه بود. روشنفکران به جای اینکه به مسئولیت خود در کنترل، هدایت و راهنمایی جامعه در نحوه بروز اعتراض عمل کنند، در شیپور عربستیزی دمیدند. متاسفانه توهین به اعراب و یک ملت دیگر نه تنها به شکل رایجی در رسانههای اجتماعی به راه افتاده بلکه این امر در رسانههای رسمی و حتی ورزش نیز منعکس شد. یک روزنامه مثلا ارزشی به بهانه پیروزی ورزشی در تیتر خود آورد: "تجاوز یک صدهزار نفری به آل سعود" و متاسفانه هیئت نظارت بر مطبوعات هیچ واکنشی از خود نشان نداد. در این آب گل آلود البته برخی نیز کینه خود از دین اسلام و مناسک حج را بروز دادند و برخی نیز باز به تاریخ باستان برگشتند و این واقعه را بهانهای برای خالی کردن کینههای تاریخی هزار و چند صد ساله کردند.
واقعیت امر این است که جرمی تاسف بار از سوی دو مامور سعودی رخ داده است. آیا عجولانه نیست که آن را به اقدامی برنامهریزی شده از سوی دولت عربستان نسبت دهیم. آیا منطقی نیست که منتظر شویم تا ببینیم که واکنش دستگاه قضایی عربستان چیست و اگر شاهد آن بودیم که این واکنش غیرعادلانه است آن موقع نظام حاکمیت عربستان را به چالش بکشیم؟ چندی قبل بر اثر اهمال مامورین پلیس استرالیا چند پناهجوی ایرانی در گذشتند. چرا در آن موقع چنین واکنشهایی حتی به طور خفیف بروز داده نشد؟ آیا این معیار دوگانه در حمایت از ایرانیها به این دلیل نیست که ما نسبت به یک اقتصاد پیشرفتهتر احساس خضوع میکنیم و تخلفات آن را نادیده میگیریم اما نسبت به یک کشور در حال توسعه مثل عربستان احساس برتری میکنیم و علیه آن و متاسفانه کل اعراب شاخ و شانه میکشیم؟ چگونه است که واقعه مذکور در استرالیا را ناشی از تخلف چند مامور میدانیم اما تخلف در فرودگاه جده را به اقدامی سیستماتیک و برنامهریزی شده نسبت میدهیم. آیا به اشتباه همزمانی این واقعه با تشدید تنشهای سیاسی را دلیل برنامهریزی شده بودن این مسئله قلمداد نمیکنیم؟ آیا در چند وقت اخیر شاهد سوء استفاده پلیس آمریکا از قدرت خود علیه سیاهان و واکنش جامعه آمریکا بر ضد آن نبودیم؟ چگونه است که تخلفات چشم آبیها را استثنایی بر یک قاعده قلمداد میکنیم اما تخلفات پلیس عربستان را مشتی نمونه خروار؟ از اینها گذشته چطور است که ما خود را ملتی ممتاز، فرهیخته و مبرا از بدیها میدانیم در حالیکه سوء رفتار ما با مهاجرین افغان امری فراگیر و علنی است. چندی پیش که فیلم بدرفتاری مامورین انتظامی ایران با مهاجرین افغان منتشر شد چرا جامعه ایرانی یک صدم چنین واکنشی را از خود نشان نداد؟ آیا این به آن دلیل نیست که ما نژادپرستی را امری مذموم نمیدانیم و حتی از زشتی آن آگاه نیستیم؟ آیا این به آن دلیل نیست که به دلیل درآمد سرانه بیشتر خود را بالاتر از افغانها میشماریم در حالیکه از منظر اسلام و همچنین مدرنیته انسانها برابرند و ثروت و درآمد سرانه ملاکی برای برتری نیست و همه از جمله افغانها از حقوق پایه نظیر حق زیستن عزتمندانه و محترمانه برخوردار هستند. من به تجربه دیدهام کسانی که در مقابل پایینتر از خود (با ملاکهای مادی نظیر درآمد سرانه) تفاخر کرده و نسبت به پایینترها با تحقیر رفتار میکنند در مقابل بالاتر از خود (با ملاکهای مادی نظیر درآمد سرانه) با عجز و حقارت رفتار کرده و خود را حقیر میانگارند. کافی است به برخورد برخی ایرانیان با افغانها و اروپاییها نگاه کنید تا مصداق آن را ببینید.
متاسفانه ما در کشاکش بحران رابطه سیاسی با کشور عربستان قرار داریم و مدیریت این رابطه به جای تشدید بحران شرط عقل و تدبیر است. از دولت آقای خاتمی تا کنون، تنشزدایی با همسایگان حداقل در شعار سیاست رسمی جمهوری اسلامی بوده و باید تلاش کرد تا این تنشها مدیریت شود و به سمت بهبود راه یابد. تشدید تنشها و دامنزدن به آن در جهت فعالکردن شکافهای مذهبی اقدامی خیرهسرانه است که نه تنها مسئولین سیاسی ایران نسبت به عواقب وخیم آن هشدار دادهاند بلکه خیرخواهان و اندیشمندان جامعه مدنی همواره مردم را از آن پرهیز دادهاند. باید توجه داشت که اولاً جامعه ایران صددرصد شیعه و جامعه عربستان نیز صددرصد وهابی ضدشیعه و تکفیری نیست. همانگونه که شیعیان اهل غلو و اهل توهین به خلفای سه گانه که مراسم جشن عمرکشان برپا میدارند در جامعه مذهبی ایران اقلیت هستند، وهابیهای تکفیری نیز در جامعه عربستان در اکثریت قرار ندارند. همانگونه که نظام سیاسی ایران به انحای مختلف نظیر استفاده از تعبیر پیامبر اعظم به جای پیامبر اکرم و یا ممنوعیت فعالیتهای مذهبی حساسیتزا تلاش کرده تا فاصله خود را از شیعیان افراطی حفظ کند، حکومت عربستان نیز لزوما با وهابیها یکی نیست البته همانگونه که حکومت ایران با حوزههای علمیه شیعی مراودات نزدیک دارد میتوان حدس زد که حکومت عربستان نیز با بخش مذهبی وهابیت پیوندهای نزدیک داشته باشد. در گذشته تمام تلاش مسئولین این بود تا بهانهای برای همسو شدن حکومت عربستان با گروههای فشار وهابی ایجاد نشود و به تعبیر رهبری حکومت عربستان در گذشته در سیاست خارجی تا حدودی این ملاحظات را رعایت میکرد.
خیر و صلاح کشور ما و خیر و صلاح مردم منطقه در این است که زمینه گفتگوهای دو جانبه میان ایران و عربستان فراهم شود. قطعا فاصله و عداوت ایران با عربستان بیشتر از سابقه عداوت بین ایران و آمریکا نیست. همانطور که ما در یک سال و نیم اخیر مدیریت بحران بین ایران و آمریکا را تمرین کردیم میتوانیم مدیریت بحران بین ایران و عربستان را مدیریت نماییم. البته این امر منوط به اعتماد به دستگاه دیپلماسی است. اگر به جناب ظریف و تیم وزارت خارجه در مدیریت مذاکرات باور داریم چرا در پیگیری موضوعات اختلافی با همسایگان نظیر واقعه فرودگاه جده باور نداشته باشیم!
نکته آخری که ملت ما باید بیاموزند این است که هرکار هم که بکنند و هرچقدر هم که بخواهند ایران همسایه سوئیس نخواهد شد (با این فرض فراگیر که سوئیسیها مردم بسیار نایس و گلی هستند!). تقدیر ما این بوده که در این منطقه ساکن شویم و گریزی از آن نداریم. شرط عقل آنست که پیوندهای مناسب با همه همسایگان از جمله اعراب، افغانها و پاکستان، ترکیه و همسایگان شمالی خود داشته باشیم. اولین گام این است که تصورات کلیشهای در مورد همدیگر را بشکنیم. اینکه اعراب را با تعابیر زشتی چون سوسمارخور خطاب کنیم یا افغانها را بزهکار بدانیم یا ترکها را به نحو دیگر، راهی برای حسن همزیستی فراهم نمیکند. در کشورهای اروپایی که سابقه عداوت تاریخی با هم دارند، از مکانیزمی به نام طرح اراسموس استفاده میشود تا بر این نفرتها و کینهها در همان جوانی غلبه کنند. در این طرح دانشجویان لیسانس (و حتی فوق لیسانس و دکترا) ترغیب میشوند (با پرداخت پول) تا حداقل یک ترم را در دانشگاه کشور دیگر مهمان شوند و مجبور شوند تا زبان آنها را یاد بگیرند و از آن کشور دوستانی پیدا کنند و کم کم از این مراودات سدهای ذهنی در مورد دیگران شکسته شود. اگر ما نیز طرح اراسموس خاورمیانه ای داشتیم یعنی دانشجویان ما و دانشجویان کشورهای همسایه، یک ترم مهمان دانشگاه های کشورهای منطقه میشدند، زبانشان را میآموختند و از آن کشورها دوستانی پیدا میکردند دیگر تصورات کلیشهای نسبت به هم پیدا نمیکردیم. دیگر این مجال پیدا نمیشد که ما همه اعراب را یک سر شکمپرست، بیمهارت و تنبل، زنباره و اهل افراط و تفریط مذهبی قلمداد کنیم. اعراب نیز تصورات کلیشهای و عداوت آمیز نسبت به ایرانیان نمییافتند و بر طبل عجم در برابر عرب نمیکوفتند.
از آن بیشتر اینکه نه تنها مصلحت ما در حسن همجواری با مردم منطقه است بلکه منفعت ما نیز در این امر است. کشورهای عربی میتوانند بهترین بازار برای محصولات ما باشند. بیمارستانهای ما میتوانند بهترین و در عین حال کم هزینه ترین گزینه برای بیماران منطقه باشند. دانشگاههای ما که با کمبود دانشجو و صندلیهای خالی روبرو هستند میتوانند میزبان جوانان منطقه باشند. سوپرمارکتهای این کشورها میتواند سرریز از محصولات خوراکی و لبنیاتی ایران شود. شرکتهای مهندسی ایران باید بتوانند پروژههایی در این کشورها بدست آورده و اجرا کنند. بازرگانان ما باید راه را بر مراودات اقتصادی باز کنند. تاریخ و شواهد آماری نشان داده که رابطه تجاری مانعی از جنگ بوده و جنگ بین کشورهایی که مراوده تجاری زیاد دارند کمتر رخ داده است. آیا این هدف با این تعصبات نژادپرستانه سازگار است؟
برای تاکید بیشتر بار دیگر یادآور میشوم که تقدیر ما این است که در این منطقه باشیم و گریزی نداریم از اینکه با همسایگان خود حسن معاشرت داشته باشیم و گامهای عملی در جهت حذف و کنار زدن تفکرات نژادپرستانه برداریم. این هدف بلندمدت با اقدامات کوتاه مدت در جهت تنش زدایی از روابط سیاسی و مدیریت بحران روابط فراهم میشود. به اعتقاد اینجانب بازرگانان و دانشگاهها طلایه داران تحقق آن هدف بلندمدت و وزارت خارجه مسئول آن اقدامات کوتاه مدت است. به امید تحقق همه این اهداف!