مسیر سایت: وبسایت شخصی علی سرزعیم » نوشته های تلگرام » تلگرام نوشته - 938

تلگرام نوشته - 938

2017-03-10

کتاب بازی و کتاب خوانی من کتاب بازم یعنی جلوی هوس خرید کتاب را نمی توانم بگیرم. اگر پنج کتاب بخرم به زحمت یکی را هم می خوانم. می‏دانم که ناتوانی در مهار این شهوت خرید کتاب مرا شایسته ملامت می کند اما خود را اینگونه دلداری می دهم که خیلی از ملامت کنندگان هم انبوهی لباس و ظرف و کاسه دارند که ندرتاً استفاده می‏کنند. با این توجیهات این رویه خود را تا الان ادامه داده ام. برای همین انبوهی از کتابها را در خانه و در هر محل کاری که می روم ایجاد می کنم. کتابها را نمی‏گذارم تا ادای دانایی درآورم و آدمیان را با کتابها فریب دهم که تصور کنند خیلی می دانم. نه ابداً! از فریب دادن و تظاهر به دانایی متنفرم. اتفاقاً ردیف کردن کتابها در پیش چشم رنج آور است. به قول دکتر سروش، کتابهای نخوانده طلبکاران خاموشند که پیوسته پیش روی آدمی قرار دارند. پس چرا کتابها را ردیف می کنم؟ کتابها را جلوی چشمانم می‏گذارم تا زمان مناسب خواندن هر کدام را بیابم. من باور ندارم که کتابها را باید به ترتیبی که می خریم بخوانیم. اصلا کتاب خواندن نظم اینگونه ندارد. قبلش یک چیز را باید بگویم. کتاب خوب خیلی کم است. من که به شدت سخت گیرم و حاضر نیستم وقت محدودم را صرف خواندن حرف هر کس و هر فرد مدعی نمایم. اما کتابهای خوب را هم نباید همینطور که خرید خواند. کتاب های بزرگ و کتابهای خوب، کتابهایی هستند که باید با وضعیت روحی آدمی سازگار باشد. کتاب مناسب با شرایط روحی آدمی، غذایی بی بدیل است. ارزش آن مثل ارزش توپی می ماند که به یک مهاجم ماهر در یک فرصت مناسب می رسد. تنها در چنین شرایطی است که گل زده می شود. به همین قیاس، کتاب مناسب با روح آدمی، کاری می کند کارستان. هر از چندگاهی دلتنگ می شوم یعنی احساس تنگی در روح می کنم. تلاش می کنم روحم را فریب دهم. به فیلم متوسل می شوم. به تلگرام و خواندن نوشته های خنده آور، به بازی با فرزندانم، ... اما گاه حریف روحم نمی شوم. امروز هم از این روزها بود. فهمیدم بدجور نیازمند است. وقتی دیدم فریب نمی خورد به کتابخانه ام متوسل شدم و کتابها را مزه مزه کردم. ناگهان چشمم به کتابی افتاد که در سال 1381 از استادی عزیز هدیه گرفته بودم. صفحه اول را باز کردم دیدم نوشته تقدیم می شود به امید اینکه عطش معنویت جویی تان مددی رساند. کتاب، کتاب اعترافات بود نوشته قدیس آگوستین با ترجمه بی نظیر سایه میثمی. کتاب را شروع کردم روحم آرام گرفت. فهمیدم غذایی مناسب در وقتی مناسب نصیبش گشته است. یکهو آرامش را حس کردم و لذت بی مانندی را تجربه کردم. وقتی که خط خط این کتاب را می خواندم شکوه تمدن مسیحی غرب را احساس می کردم. واقعاً عجیب نیست که حسم نسبت به ایتالیا ترکیبی از عشق و نفرت است. نفرت از پلیدیها و عشق به آن میراث بزرگی که در پس آن کلیساها و بناهای معظم وجود دارد. یکی از پایه های آن تمدن بزرگ، کسی مثل آگوستین است. گفتم که با شما هم این حال خوش را در میان بگذارم. فرازهایی از فصل اول آن را با شما در میان می گذارم. https://telegram.me/ali_sarzaeem