تلگرام نوشته - 603
2016-12-21
(ادامه) پیرامون علوم انسانی
• خواندن نظریه ها در علوم انسانی آدابی دارد و نباید آن نظریه ها را به شکل مکانیکی خواند و از حفظ کرد. هر نظریه یک چشم انداز به انسان و جامعه بشری است. باید طوری یک نظریه را خواند که بتوان از منظر آن نظریه به جهان نگریست. اگر شخص موفق به انجام این کار شود در خواهد یافت که با این نگاه چه نکات جدیدی به دست خواهد آورد که در گذشته نمی دید. اگر کسی فلسفه می خواند باید چند سال هگلی باشد، چند سال نیچه ای، چند سال هایدگری، چند سال کانتی، ... اگر روان شناسی می خواند باید مدتی فرویدی به مسائل بنگرد، بعد یونگی، بعد گشتالتی، بعد..... یعنی باید با هر نظریه مدتی زندگی کرد. هرچه علوم انسانی عمیق تر باشد ضرورت این امر بیشتر می شود. در بخشهای سطحی علوم انسانی مثل مدیریت و مالی این دوره ها کوتاه تر است. البته هگلی شدن، کینزی شدن، نهادگرا شدن، فرویدی و وبری شدن نباید به شکل مصنوعی باشد بلکه هرچه فرد در گلستان علوم انسانی بیشتر قدم بزند بالاخره عاشق یکی از این گل های معطر خواهد شد.
• از آن طرف هم باید گفت که غولهایی در این گلستان هستند که ممکن است هر کدام یک عمر اسیر خودشان کنند. دامنه تفکر آنها چنان وسیع است که گاه شخص وقتی به خود می جنبد می بیند که عمری اسیر یکی از این تفکرات بوده است. بی دلیل نیست که برخی تا آخر عمر مارکسیست، هگلی و هایدگری می مانند. گریز از کمند متفکران بزرگ دشوار است. فرد باید خیلی چالاک و مراقب باشد که بتواند از آنها بگریزد و برای همیشه در دامگه اندیشه شان اسیر نشود.
• در علوم انسانی پرخوانی یعنی زیاد خوانی اهمیت دارد یعنی اینگونه نیست که کسی بگوید یک بار آرای مثلا فریدمن یا نمی دانم ارسطو را خواندم و فهمیدم و مرا دیگر بس است. این اندیشمندان مورد بازخوانی قرار می گیرند و هر تفسیر جدید نور جدیدی بر آن تفکر می اندازد. علوم انسانی برای آدمهای خیلی اهل عمل و آچار به دست مناسب نیست. این عرصه طمانینه، آرامش، وقار و کمی انزوا طلبی را طلب می کند و با هیاهو و فعالیت اجتماعی خیلی سازگار نیست.
• علوم انسانی نه تنها دیربازده است بلکه کم بازده است یعنی ریسک اینکه فرد به جایی رسد بسیار بسیار کم است.
• انگلیسی ها جمله ای حکیمانه دارند little knowledge is dangerous این در همه علوم صحت دارد و در علوم انسانی با شدت بیشتر! بیشتر مشکلات جوامع از اظهارنظر کسانی است که دانش ناقصی دارند و معمولاً پر سر وصداتر هم هستند. شناخت ناقص به تحلیل های غلط منجر می شود و هم در عمل مشکل ایجاد می کند و هم بدبینی به علم. خدا همه ما را از این بلیه محافظت فرماید. آمین.
• در علوم انسانی آدمی باید شغلش را هم در همین رشته ها تعریف کند تا شبانه روز با موضوع حشر و نشر داشته باشد. این وضعیت البته تا مدتی فقر و عسرت را به همراه دارد زیرا همانطور که گفتم علوم انسانی خیلی دیر به محصول می رسد و قبل از آن فرد به جایگاهی نرسیده که مورد توجه واقع شود. خواندن کتابهای علوم انسانی در ساعات فراغت عالی است و قابل توصیه ولی شخص باید قید اینکه بتواند در آن زمینه فرد مبرز، کلیدی و تاثیرگذاری شود بزند. به عبارت دیگر علوم انسانی مواجهه با غولی است که تمام وقت و انرژی فرد را به خود اختصاص می دهد. اگر تعبیر غول ناخوشایند و با تعبیر گلستان ناساز است بگویید ماهرویی که با دلربایی همه وقت و وجود فرد را به خود مصروف می دارد. مواجهه نیمه وقت اگرچه لذت بخش است و آموزنده و قابل توصیه برای عموم مردم ولی با این روش باید امید غلبه و کامجویی را از سر بیرون کرد.
• به نظر من علوم انسانی را اگر بخواهیم برحسب شدت عمق رتبه بندی کنیم چنین خواهد شد: مالی، مدیریت، علوم سیاسی، حقوق، اقتصاد، جامعه شناسی، روان شناسی، فلسفه. افراد باید واقع بینانه خود را بشناسند و میزان حوصله و اشتهای خود برای عمیق شدن را تشخیص دهند و بر حسب آن یکی از حوزه های علوم انسانی را گزینش کنند.
• سخن آخر جمله ای است که زمانی از دکتر موسی دیباج شنیدم. ایشان می گفتند توصیه می کنم که سراغ فلسفه نروید.... ولی بدانید که فلسفه خود به سراغتان می آید و افرادی را گزینش می کند. من هم می گویم که مواجهه تفننی با علوم انسانی خوب، مفرح و آموزنده است و مواجهه حرفه ای با آن را توصیه نمی کنم ولی معمولاً علوم انسانی خود گریبان برخی افراد را می گیرد و دیگر رها نمی کند. اگر گرفتار شدید خیلی دست و پا برای خلاصی نزنید. دل بدهید که ایام خوشی در عالم اندیشه همراه با سختی مادی پیش رو دارید! همیشه نیز خود را دلداری خواهید داد که دیگران کارهایی می کنند که اصلا جذابیت ندارد و پول زیادی که می گیرند جبران آن چندشی است که تحمل می کنند ولی شما چون از کارتان لذت می برید دستمزد پایین تری دریافت می کنید.
https://telegram.me/ali_sarzaeem