تلگرام نوشته - 149
2016-05-31
احتمالا براي همگان شگفتانگيز خواهد بود كه درباره اقتصاد سخن بگويم، براي خودم هم چندان مطبوع نيست، زيرا من در زمينه اقتصاد متخصص نيستم. اما امري كه باعث شد بپذيرم در اين نشست حضور يابم، نخست اين بود كه از من خواسته شد از منظر تحليل فلسفي و فلسفه تحليلي درباره كتاب سخن بگويم. دوم اينكه مطالعه اين دو جلد كتاب براي من بسيار شعفانگيز بود و نه فقط مرا به حوزه اقتصاد علاقهمند كرد بلكه با مطالعه اين دو كتاب مشاهده كردم كه نوشتن آثاري از اين مقوله نه فقط در حوزه اقتصاد بلكه ساير حوزهها راهگشاست. كتاب بينش اقتصادي براي همه همين ويژگي را دارد و بدون الفاظ فني كه فقط به درد صاحبنظران و كارشناسان اقتصاد ميخورد، ميتواند مطالب اقتصادي را به سادگي به مخاطب منتقل كند، يعني مخاطب اگر دانش اقتصادي نمييابد، دست كم بينش اقتصادي پيدا ميكند. بنابراين اين دو نكته باعث شد كه حاضر شوم در مورد اين كتاب صحبت كنم. اما در سراسر كتاب به بعضي نكات فلسفي برخوردم كه بحثم را معطوف به همانها ميكنم و چند سوال در اين زمينه برايم پديد آمده است.
تفاوت روانشناسي انگيزش از اقتصاد خرد
نويسنده جايي يكي از تعاريف علم اقتصاد خرد را در برابر علم اقتصاد كلان به عنوان يكي از دو بخش اصلي علم اقتصاد، به صورت علم مطالعه انگيزهها تعريف كرده است. به نظر من اين تعريف نه مفهوما و نه مصداقا درست نيست و مطالعه انگيزهها كار علم اقتصاد نيست، بلكه بخشي از روانشناسي به عنوان يك دانش تجربي انساني يعني روانشناسي انگيزش (motivation) به مطالعه انگيزهها ميپردازد يعني هم انگيزهها را ايضاح مفهومي ميكند و هم تشخيص مصداقي ميكند. يعني اولا روانشناسي ميگويد كه بايد ميان مفاهيمي چون انگيزه، نيت، اراده، هدف، آرمان، طرح و... تمايز دقيق گذاشت. البته اين مفاهيم با هم نزديكيهايي دارند، اما از نظر دقيق با هم تفاوت دارند و تعريف و شأن و آثار و نتايج شان متفاوت است. ثانيا همين شاخه از روانشناسي ميان انگيزههاي متفاوت آدميان به لحاظ مصداقي تمايز ميگذارد و انواع انگيزههاي موجود در ساختار رواني و جسماني انسان را كه موجب رفتار خاص يا رفتار عام ميشوند بر ميشمارد. اقتصاد خرد مطالعه انگيزههاي انسان صرفا در اقتصاد است. به عبارت ديگر علم اقتصاد خرد نوعي بزرگ كردن انگيزههاي اقتصادي در كنار انگيزههاي غير اقتصادي است.
داوري اخلاقي با عقلانيت ملازمه ندارد
اين ادعاي درست در كتاب مطرح شده كه عقلانيتي بر رفتار انسانها حاكم است، خواه درحوزه نهاد اقتصاد يا ساير نهادها مثل نهاد خانواده، آموزش پرورش، حقوق، اخلاق، دين و مذهب و... بعد نويسنده به اشكال احتمالي خوانندهاي پرداخته كه اين ادعا (عقلاني عمل كردن آدميان) را عجيب تلقي كرده است و مواردي را بر ميشمارد كه انسانها غيرعقلاني عمل ميكنند، مثل كسي كه تنبلي ميكند و نگون بخت ميشود يا كسي كه بزهي ميكند و بعدا از رفتار خود اظهار ندامت ميكند يا جنايتكاراني نظير صدام و هيتلر كه زندگي خود و بيشمار انسانهاي ديگر را نابود كردهاند. نويسنده در پاسخ به اين پرسش ميگويد: هيچ گونه از اين موارد نقض، مدعاي عقلانيت عملي انسان را رد نميكند. اما به نظر من در اين پاسخ بايد به سه مطلب مهم توجه كرد. نخست اينكه ارزش داوري اخلاقي با عقلانيت رفتاري ملازمه ندارند و بايد از هم تفكيك شوند. عقلاني بودن يك رفتار لزوما به معناي اخلاقي بودن رفتار نيست. اين سخن به آن معنا نيست كه اخلاقي زيستن، خلاف عقلاني زيستن است. بلكه منظور اين است كه دو آرمان عقلانيت و اخلاقيت را بايد از هم تفكيك و نبايد فكر كرد هر كس يكي را دارد، ديگري را نيز دارد. دومين تفكيك مهم در فلسفه عمل كه مهم است، تفكيك هدف و نتيجه است. منظور از عقلانيت، عقلانيت در هدف است. ممكن است رفتار من به لحاظ هدف عقلاني باشد، اما به نتيجه مطلوب نميرسد به اين دليل كه براي به نتيجه مطلوب رسيدن، عوامل ديگري هم دخيل است. بنابراين عقلانيت رفتار در ناحيه هدف مد نظر است نه نتيجه. سومين نكته مهم اينكه عقلاني بودن رفتار آدمي با خطاي محاسباتي سازگار است، يعني چنين نيست كه اگر كسي خطاي محاسباتي داشت، به صرف اين خطا، عملش از عقلانيت تهي باشد. اتفاقا چون ميخواسته عملش عقلاني باشد، دست به محاسبه زده اما در محاسبه به دليل محدوديتهاي ذهن خطا كرده است. نويسنده اين سه نكته را به اجمال گفته اما بهتر بود اين سه مطلب تفكيك ميشد و بحث مستقل به آنها اختصاص ميداد.
عقلانيت عملي، اعم از عقلانيت اقتصادي است