تلگرام نوشته - 146
2016-05-31
نكته دوم اين است كه در اقتصاد ناگزير از استفاده از رياضيات هستيم، زيرا در اقتصاد بحث «چقدر» مهم است. مهم است كه چه مقدار به همسايه كمك كنيم، زياد كمك كردن و كم كمك كردن خوب نيست و بايد حد بهينه را شناخت. استفاده از رياضيات و استفاده از پارامترهاي رياضياتي براي يافتن اين نقطه بهينه ناگزير است. اما با باز شدن باب رياضيات در اقتصاد چنان استفاده از آن گسترده شد كه امروز كتابهاي دانشگاهي اقتصاد با كتابهاي مهندسي برق تفاوتي ندارد و اين امر چنان گسترش يافته كه گاه مفاهيم اقتصادي پشت فرمولها گم ميشود. اين مشكل به ايران و رشتههاي فني كه در آنها اقتصاد تدريس ميشود، اختصاص ندارد، بلكه در ساير كشورها در خود رشته اقتصاد نيز همين اتفاق رخ ميدهد. براي مثال رابرت فرانك استاد دانشگاه كورنل از معتبرترين دانشگاههاي دنيا پژوهشي روي دانشجوياني انجام داده كه در امريكا اقتصاد خرد كار ميكنند. او مسالهاي اقتصادي را در برابر كساني كه اقتصاد خرد دانشگاهي را گذراندهاند با كساني كه اين درس را نگذراندهاند، مطرح ميكند. جالب است كه تفاوت معناداري ميان كساني كه اين درس را خواندهاند با آنها كه اين درس را نخواندهاند، در حل اين مساله ديده نميشود!اي بسا كساني كه اين درس را خواندهاند، بدتر جواب دادهاند! اين امر سبب شده كه اقتصاددانان اين سوال را مطرح كنند كه چه مشكلي است كه موجب شده با وجود اين همه درس خواندن، مفهوم اصلي اقتصادي آموخته نميشود و پشت فرمولها گم ميشود. بنابراين در كل دنيا اين احساس شد كه بايد كاري كرد كه اين مفاهيم بيشتر ديده شوند. متاسفانه در زبان انگليسي هم كتابهاي كمي هستند كه توانستهاند در انتقال مفاهيم اقتصادي از فرمولها خالي باشند. يكي Economics Is Everywhere نوشته دانيل هامرمش و ديگري وبلاگگري بكر با عنوان ECONOMIC INSIGHTS, FROM MARRIAGE TO TERRORISM است كه عنوان كتاب (بينش اقتصادي) نيز از آن آمده است. به نظرم در ايران نيازمند اين كار هستيم.
اقتصاد انسان را موجود عقلاني ميداند نكته سوم اين است كه آنچه اقتصاد را از ساير علوم متمايز ميكند، تاكيد شديد آن بر عقلانيت است. شايد ساير علوم انساني اين تاكيد را نداشته باشند. احساس ميكنم اين با فرهنگ ما بيگانه است. يعني فكر ميكنم روشنفكران و تحليلگران ما دوست دارند انسان را موجوداتي بيعقل بدانند يا بگويند عقلانيتشان طور ديگري است. اقتصاد از اين جهت متفاوت است. نميدانم چرا چنين تصوري در جامعه ما رايج است، اما حس كردم اگر انسان را موجود عقلاني ندانيم، آنگاه سركوبش هم توجيه عقلاني دارد. به نظر من بخشي از مشكلاتي كه ما در عرصه سياسي داريم، ريشه در اين نوع نگاه به انسان دارد. بنابراين اگر نگاه اقتصادي را كه انسان را موجودي عقلاني ميداند، در نظر داشته باشيم، راه براي حوزههاي ديگر تحليل در مورد مسائل اجتماعي و سياسي باز ميشود.
مكانيزم بازار را درك نكردهايم
نكته چهارم اينكه در جامعه اگرچه تاكيد ميشود خصوصيسازي خوب است و بازار خوب است و... اما اين مباحث در سطح مانده است و مكانيزم و سازوكار بازار آن طور كه شايد و بايد درك نشده است. اين نكته را در بزنگاههايي مثل اينكه دانشگاه بايد خصوصي باشد يا خير، ميبينيم. اينجاست كه از صحبت روشنفكران درمييابيم آن ذهنيت دولتي تا كجا رسوخ دارد. اتفاقا جو حاكم بر روشنفكران ما بهشدت مخالف مكانيسم بازار است. در اين كتاب كوشيده شده كه مكانيسم بازار باز شود و نشان داده شود كه نقاط قوت و ضعف اين مكانيسم چيست.
دولت بزرگ، اقتصاد عمومي كوچك نكته پنجم اينكه ما در كشوري هستيم كه بخش دولتي در آن خيلي بزرگ است و دولت پديده مهمي در ايران است. به اين نكته در رشتههاي مختلف اذعان شده است. بنابراين شايسته است كه درك درستي از فلسفه وجودي دولت داشته باشيم. كي بايد دولت در اقتصاد مداخله كند و اين مداخله بايد چگونه باشد؟ بنابراين نيازمند شناخت دقيق دولت، سازوكارهاي آن، ضرورت يا عدم ضرورت مداخله آن در اقتصاد و چگونگي اين مداخله هستيم. متاسفانه با وجود اين نياز يكي از ضعيفترين بخشها در علم اقتصاد ايران اقتصاد بخش عمومي است كه همه مسالهاش دولت است. براي من عجيب است كه ما چرا دولت بزرگ داريم، اما علم بخش اقتصاد عمومي بسيار ضعيفي داريم و كسي روي اين حوزه كار نميكند. اثر اين نقيصه را در دولتي ميبينيم كه نميتواند كاركردهايش مثل مقرراتگذاري را به درستي انجام دهد و جايي كه ميخواهد درست كند، به دليل ناآگاهي خرابكاري ميكند.