تلگرام نوشته - 1071
2017-04-26
ما و حمایتگرایی در تجارت خارجی-بخش دوم
در ادامه برخی از تبیینهایی که توسط اقتصاددانان مطرح شد را به اختصار عرضه میکنم:
نکته اول این است که صادرات فی نفسه امر مطلوب و واردات فی نفسه امری مذموم نیست بلکه هدف از صادرات، داشتن ارز برای انجام واردات است! در واقع ارز به تنهایی چیزی نیست که مطلوبیت داشته باشد بلکه ابزاری برای انجام واردات است و به دلیل کارکرد آن در انجام واردات است که داشتن ارز اهمیت مییابد و دقیقاً به همین دلیل است که داشتن صادرات یک هدف قلمداد میگردد! لذا در غایت امر هدف، تسهیل واردات از طریق گسترش صادرات است. ممکن است این سوال مطرح شود که چرا تسهیل واردات یک هدف است؟ علت هدف بودن واردات این است که بتوان رفاه کشور را با واردات کالاهایی که کشورهای دیگر در تولید آن مزیت دارند افزایش داد. در واقع مفروض این دیدگاه این است که هیچ کشوری در همه امور مزیت نسبی ندارد و مزیتهای نسبی در کشورهای مختلف توزیع شده است.
نکته دوم این است که تنگ کردن مجال ورود کالاهای خارجی به معنی کاهش رقابت در بازار داخل است و این کاهش رقابت مخرب انگیزههای اقتصادی است. هرچه رقابت بیشتر شود تولیدکنندگان انگیزه بیشتری برای ارتقای بهرهوری و بهبود کیفیت محصول پیدا میکنند. وقتی دیوارهای تجاری بالا برده میشود و تولیدکنندگان داخلی از داشتن یک بازار مصرف مطمئن میشوند انگیزه زیادی برای بهبود کیفیت و ارتقای بهرهوری نخواهند داشت و این رفاه جامعه و مصرفکنندگان است که در این میان قربانی میشود. رقابت اقتصادی بین محصولات تولید داخل و محصولات خارجی یک کارکرد مهم دیگر نیز دارد و آن این است به طور طبیعی نشان میدهد که آیا در اقتصاد منابع کمیاب اقتصاد در مزیتهای نسبی سرمایهگذاری شده یا نه؟ اگر منابع اقتصاد در مزیتهای نسبی سرمایهگذاری شده باشد محصولات تولید داخل در رقابت اقتصادی با محصولات خارجی پیروز میشوند اما اگر منابع کمیاب اقتصاد در نقاطی غیر از مزیتهای نسبی سرمایهگذاری شده باشد محصولات تولید داخل در رقابت شکست میخورند. این شکست امر میمونی برای اقتصاد است زیرا این علامت را میدهد که سرمایهگذاری صورت گرفته اشتباه بوده است. شکست در رقابت با محصول خارجی این پیامد را به دنبال دارد که سرمایهگذاری انجام شده تعطیل میشود و منابع به بخشهای دیگری از اقتصاد منتقل میشود که اقتصاد در آن مزیت نسبی دارد ولی به دلیل کمبود منابع در آن حوزه سرمایهگذاری صورت نگرفته است. بخشی از مشکل فعلی صنایع ایران نیز در پرتو همین تحلیل قابل فهم است. سرمایه زیادی در صنایعی سرمایهگذاری شده اند که توجیه اقتصادی ندارند. به عنوان مثال اخیراً گفته میشود که در کشور چند برابر ظرفیت مصرف ایران و همسایگانش کارخانجات تولید کاشی سرامیک احداث شده است. روشن است که این صنایع نمیتوانند با ظرفیت کامل کار کنند و بخشی از آنها به ناگزیر تعطیل خواهند شد و ماشین آلات و امکانات و نیروی انسانی آن به عرصههایی که برای کشور مفیدتر است منتقل خواهد شد. نمونه دیگر انبوه واحدهای کوچک تولید فولاد است که اکثر آنها در مناطق خشک کویری احداث شده اند و فاصله زیادی از دریا دارند. وقتی قیمت فولاد تولیدی بیشتر از محصولات خارجی میشود این علامت داده می شود که کارخانجات مذکور به اشتباه ایجاد شده است و بهتر از جایابی آنها تغییر کند و آنها با یکدیگر ادغام شوند تا از خصوصیت اقتصاد مقیاس بهرهمند شوند تا بتوانند فولاد را با قیمت تمامشده پایین تولید کنند.
نکته سوم آنست که آیا تصمیمات دولتی و مداخلات دولت میتواند واقعیت توزیع مزایای نسبی در کشورهای مختلف را نقض کند و به میل خود آن را تغییر دهد؟ اگر کشور ما در تولید برخی کالاها مزیت ندارد آیا می توان با مداخله دولتی در آنها مزیت ایجاد کرد؟ ابزارهای رایج دولتها برای مداخله در حوزه تجارت خارجی، اعمال محدودیتهای تعرفه ای و مقداری بر واردات و سوبسید به صادرات است. اما آیا این مداخلات موثر است یا اثرات مخرب به دنبال دارد؟ بخشی از تلاش اقتصاددانان معطوف به نشان دادن این نکته است که مداخلات دولتی موجب کاهش رفاه جامعه می شود. اگرچه اعمال تعرفه درآمدهایی برای دولت ایجاد میکند ولی قیمت تمام شده برای مصرف کننده بالا میرود و این قیمت تمام شده موجب میشود تقاضای داخلی برای کالای وارداتی کاهش یابد و بخشی از کسانی که در نبود تعرفه متمایل به خرید کالا بودند اینک متقاضی خرید آن نخواهند بود. به صورت ریاضی نشان داده میشود که برآیند حاصله به زیان رفاه مصرفکننده است.
https://telegram.me/ali_sarzaeem