2014-09-11
معجزه رشد غیرعادی چین مرهون چند عامل بود: نیروی کار زیاد و ارزان، زمینهای زیاد و ارزان، ورود زیاد سرمایه خارجی و ورود تکنولوژی (خصوصا پس از عادی کردن روابط با آمریکا در زمان نیکسون (اگر اشتباه نکنم)). سیاست چین نیز نیز این بود که پول ملی خود را تا جای ممکن ضعیف نگه دارد تا بتواند صادرات خود را افزایش دهد و معمولا بخش عمده درآمد صادراتی خود را با خرید اوراق قرضه دولتی آمریکا خارج از چین نگه می داشت. بحران مالی جهانی و مشکلات اقتصادی آمریکا حفظ اینهمه درآمد در یک اقتصاد خاص را امری ریسکی کرد. در عین حال بخشی از درآمدهای صادراتی به کشور بر می گشت و کم کم سطح درآمد مردم چین بالا می رفت و به تبع آن دستمزدها شروع به بالا رفتن کرد و آرام آرام مزیت نیروی ارزان چینی در حال حذف شدن است. با هجوم کارخانه های خارجی به چین و ایجاد کارخانه های جدید به تدریج زمین در چین گران شد و در جایی مثل شانگهای زمین و ساختمان جزو گران ترین ها در دنیا است. ورود سرمایه خارجی به چین علی رغم اینکه حتی در دوران بحران جهانی رشد داشت اما از شدت رشد آن کاسته شده و به سمت هند روانه است. به روز کردن تکنولوژی ها شاید به مرز اشباع رسیده باشد. لذا همانگونه که مدل سولو پیش بینی می کند چین نمی تواند برای دوره های طولانی تر چنین نرخ رشدی را ادامه دهد. چین در حال تغییر از یک کشور فقیر با منابع تولید ارزان به یک کشور غنی با عوامل تولید گران است و باید به تدریج مثل کشورهای ثروتمند رفتار کند. این کلید تحول سیاست گذاری جدید و مرحله جدید توسعه چین است. در مرحله جدید، چین مزیت نسبی خود را نمی خواهد نیروی کار ارزان تعریف کند بلکه به سمت صنایع با ارزش افزوده بالا و سرمایه و مهارت بر حرکت می کند. تداوم ورود تکنولوژی دیگر از طریق کپی کردن ممکن نیست بلکه باید چین به جرگه خالقان تکنولوژی جدید بپردازد. اتکای رشد چین دیگر نمی تواند بازار جهانی باشد بلکه مصرف داخلی آن باید رشد کند تا موتور تولید گردد. چین دیگر دنبال بالا بردن تفاضل صادرات از واردات نیست (مازاد حساب جاری) بلکه می خواهد با پایین آوردن تعرفه واردات را افزایش دهد تا سطح رفاه مصرف کنندگانش بالا رود. چین دیگر دنبال این نیست مازاد حساب جاری را با کسری حساب سرمایه (ورود سرمایه) بپوشاند تا تراز بازرگانی برقرار شود بلکه شرکت های چینی را تشویق می کند که آنها در خارج از چین سرمایه گذاری کنند. هم اینک آسیای میانه، آفریقا (خصوصا شرق آفریقا) و آمریکای لاتین را برای سرمایه گذاری هدف گرفته اند. خلاصه مثل وقتی که آدمی بزرگ می شود باید رفتارهایش نیز عوض شود اقتصاد چین وارد مرحله جدیدی می شود و می خواهد روابط اقتصادی اش تغییر کند. من چند سال قبل مصاحبه ای با دیوید رومر (بنیان گذار تئوری رشد درونزا) را ترجمه کردم که در کتاب اقتصاد کلان مدرن: مصاحبه های اقتصادی اخیرا چاپ شد. در آنجا از رومر می پرسند آیا نگران رشد چین و عقب ماندن آمریکا نیستی؟ او پاسخ می دهد نه! می گوید رشد چین محصول به روز کردن تکنولوژی از طریق واردات آن است ولی این روند حدی دارد و از یک جایی به بعد چین باید خلق تکنولوژی کند و اینجاست که مزیت آمریکا نسبت به چین رو می شود. آمریکا در مقایسه با همه دنیا بهترین نهادهای لازم برای خلق تکنولوژی و نوآوری را دارد یعنی بهترین دانشگاه ها، بهترین مراکزتحقیقاتی، بهترین نظام حقوقی پشتیبان نوآوری ولی چین فاقد اینهاست. مرحله جدید توسعه چین یعنی ارتقای کیفیت همه نهادهایی که بتواند رشد درونزا را از طریق نوآوری ایجاد کند که البته در مقایسه با اقدامات سخت افزاری مرحله قبل یک کار نرم افزاری پیچیده است و این باری است که رهبر جدید چین و دولت آن قبول کرده بر دوش بگیرد. آیا می تواند؟ باید دید!